- پنبه دهن
- کم گوی کم سخن
معنی پنبه دهن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کم گوی کم سخن
سبدی که زنان ریسنده پنبه را در آن نهند
نرم و سفید شدن، نرم و هموار شدن، گریختن، متفرق و پریشان گردیدن، از کسی بی موجب بریدن بهرزه بریدن، بیهوده شدن باطل و بی سود ماندن کار و سخنهای پیش: (هر چه رشتم پنبه شد)
بیرون کردن پنبه از تخم حلاجی کردن پنبه ندف، پر کردن پنبه در چیزی
کسی که پارچه کهنه و خرقه و امثال آن دوزد کهنه دوز
لوئی پنبه بردی قنصف
تخم پنبه بذر پنبه پنبه تخم
آنچه آگندگی از پنبه دارد که حشو از پنبه دارد: (قبای پنبه دار)
زیبارویی که دهان وی بسان غنچه گل باشد، معشوق معشوقه
کسی که دهانش بوی بد دهد گنده دم: ز نخ چو پشت پلنگ و نغوله چون دم سگ چو شیر گنده دهان سهمناک چون کفتار. (سوزنی)
((~. شُ دَ))
فرهنگ فارسی معین
نرم و سفید شدن، نرم و هموار شدن، گریختن، متفرق و پریشان گردیدن، از کسی بی موجب بریدن، به هرزه بریدن، بیهوده شدن، باطل و بی سود ماندن کار و سخن های پیشین
دانه های پنبه که به مصرف خوراک دام می رسد و روغن آن برای طبخ غذا و نیز در صابون پزی به کار می رود، پنبه تخم
آنکه پنبه را با کمان زند تا زواید را بیرون کند و پنبه را برای انباشتن در لحاف و توشک آماده سازد پنبه بز پنبه وز بهین بهینه حلاج نداف
آنکه پنبه را با کمان می زند تا از هم باز شود، پنبه بز، پنبه وز، حلّاج، ندّاف، الباد